در عروسیِ تو خواهم رقصید
اگرچه ناشیانه،
حتا اگر چشمانمدو پنجره باشند
رو به رگبارهای پاییزی چمخاله...

وقتی تو در جامه‌ی سپیدت
سیگار از دهانِ مردانِ مجلس بی‌اندازی
و درزِ پرده‌های خانه
به حجره‌های شهرفرنگی بدل شود
که فرشته‌گان
برای تماشا کردنت
پشت آن‌ها صف می‌کشند،
من هم میان میهمانان خواهم بود
با هزار قمریِ سَربُریده در نگاهم...

آینه‌ای که تو در آن بنگری هرگز نمی‌شکند
و ماشینی که به شادباش عروس شدنت بوق بزند،
به دره نخواهد افتاد...

عروسِ افسون‌گری که شانه‌هایت
نصف‌النهار جهان را تعیین می‌کنند!
آن شب مقابلِ چشمانت
تانگویی تک‌نفره خواهم رقصید
با باران... //

11 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/05/05 - 02:20
پیوست عکس:
1016791_582345398483977_573664181_n.jpg
1016791_582345398483977_573664181_n.jpg · 959x960px, 156KB